اهل حمامم
اهل حمامم

پوستم مهتابی‌ست

چشمهایم آبی‌ست

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لُنگ می‌اندازد

شامپو مصرف کرد

کله‌اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

حرفه‌ام دلاکی‌ست

هدف من پاکی‌ست

می‌نشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده، خوش پر و پاست!

کودکی را دیدم

می‌دود در پی صابون و لگن

ای نهان در پسِ دَر

خشک آوردم، خشک!

مشتری‌های عزیز

لگن خاصره‌تان سالم باد!

رخت ها را نکنید

آب‌مان بند آمد